،همچو گیسوی بلند تو شبی،


دلتنگیهای من

دیدی که یار جز سر جور وستم نداشت ، بشکست عهد و ز غم ما هیچ غم نداشت

همچو گیسوی بلند تو شبی


دوست، آشفتگی خاطر ما میخواهد

 

تا بگویم که دلم از تو چه ها میخواهد

 

عشق بر ما همه باران بلا میخواهد

 

تا گشاید دل تنگم به پیامی بفرست

 

آنچه از دوست رسد، جان ز خدا می طلبد،

 

 

آنچه گل از نفس باد صبا میخواهد.

 

و آنچه را عشق دهد ، دل به دعا میخواهد!

 

پیر ما غسل به خوناب جگر می فرمود:

 

که دل آیینه عشق است ، صفا میخواهد،

 

تو و تابیدن در کلبه درویشی ما؟

 

تو خود این گونه نخواهی ، خدا میخواهد.

 

"بوسه ای زان لب شیرین! که دل خسته من

 

پای تا سر هم درد است، دوا می خواهد"

 

"گوش جانم، سخن مهر تو را می طلبد

 

باغ شعرم، نفس گرم تو را می طلبد."

 



نظرات شما عزیزان:

ساعت10:56---9 دی 1391
سلام وبتون عالیه خوشم اومد خوش حال میشم منو با اسم I LOVE YOU LOVE لینک کنین و بعدشم بگید با چه اسمی لینکتون کنم بای ...... سلام آزیتا جون ممنون که به وبم سر زدی... منو با نام دلتنگیهای من لینک کن..

علی
ساعت16:30---8 دی 1391
شعر های فریدون همش قشنگن...

من مخصوصا این یه تکه شا که میگه (آنچه از دوست رسد، جان ز خدا می طلبد)دوس دارمپاسخ: ممنون علی..من شعرای مشیری وخیلی دوست دارم


علی
ساعت16:30---8 دی 1391
شعر های فریدون همش قشنگن...
من مخصوصا این یه تکه شا که میگه (آنچه از دوست رسد، جان ز خدا می طلبد)دوس دارم


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در جمعه 8 دی 1391برچسب:فریدون مشیری,ساعت 14:9 توسط مهتاب| |


Power By: LoxBlog.Com